و خدایی که در این نزدیکیست:

ساخت وبلاگ

 

مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزنیک سار شروع به خواندن کرد اما مرد

نشنید،فریاد براورد:خدایا با من حرف بزن!اذرخش در اسمان غرید اما مرد گوش نداد.مرد به

اطراف خود نگاه کرد و گفت:خدایا بگذار تو را ببینم!ستاره ای درخشید اما مرد ندید.مرد فریاد

کشید:یک معجزه به من نشان بده!نوزادی متولد شد اما مرد توجه نکرد.پس مردفریاد زد با

اشاره ای کوچک مرا لمس کن تا بدانم اینجا حضور داری!در همین حال خدا مرد را لمس کرد ا

ما مرد پروانه را با دستش پراند.......حواسمان باشد او همین جاست.

❀✿دخترآفتاب 92❀✿...
ما را در سایت ❀✿دخترآفتاب 92❀✿ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faezeh faez بازدید : 874 تاريخ : چهارشنبه 23 مرداد 1392 ساعت: 13:37

نظر سنجی

از وبلاگ چقدر راضی هستی؟

خبرنامه