قلعه ی حیوانات

ساخت وبلاگ
اقای جونز مالک مزرعه ی مانور،شب که شد،در قفس مرغ ها را قفل کرد اما فراموش کرد که دریچه ها را نیز ببندد.باحلقه نور فانوسی که اطراف را کمی روشن کرده بود،تلو تلو خوران خودش را به طرف دیگر حیاط رساند ویکراست روانه تخت خواب شد. صدای خروپف خانم جونز فضای اتاق خواب را پر کرده بود.به محض اینکه چراغ اتاق خواب خاموش شد،حیجان وجنبش خاصی تمام ساختمان های مزرعه را در بر گرفت،در تمام مزرعه حرف این بود که میجر سالمند ترین حیوان مزرعه ،شب قبل خواب عجیبی دیده است ومیخواهد درباره ی ان با حیوانات دیگر صحبت کند.قرار گذاشته بودند به محض رفتن اقای جونز،همه ی حیوانات در طویله بزرگ جمع شوند .میجر انقدر مورد احترام حیوانات مزرعه بود که شنیدن سخنانش به از دست دادن یک ساعت خواب شبانه می ارزید.  خوک بزرگ (میجر) روی سکویی در انتهای طویله بزرگ که با بستری از کاه پوشیده شده بود،زیر نور فانوسی  که از ستونی اویزان شده بود ایستاد ،خیلی زود همه ی حیوانات دیگر جمع شدند وهر کدام جای مناسب وراحتی را برای خود انتخاب کردند قبل از همه سگها پینچر،بلوبل وجسی رسیدند،بعد خوکها امدند ودرست در مقابل سکو نشستند.مرغها لبه ی پنجره نشستند.کبوتر ها روی الوارهای سقف در حال جنب و جوش بودند.گاوها وگوسفند ها هم پشت سر خوکها قرار گرفتند و مشغول نشخوار شدند.خوب بود؟بقیشوجمعه جمعه میزارمنظر یادتون نره هاااااا  ❀✿دخترآفتاب 92❀✿...
ما را در سایت ❀✿دخترآفتاب 92❀✿ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faezeh faez بازدید : 1036 تاريخ : يکشنبه 20 مرداد 1392 ساعت: 21:34

نظر سنجی

از وبلاگ چقدر راضی هستی؟

خبرنامه